برچسب ها : تخت جمشید, سرزمین ایرانیان, زیباترین های ایران, ایران بروز,
موضوع :
معماري و سازه هاي ايران باستان , ,
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان سرزمين اريايي و آدرس kamiran.loxblog.comلینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
مجموعه آثار باستاني تخت سليمان در 42 كيلومتري شمال شرقي شهرستان تكاب در استان آذربايجان غربي قرار دارد. آثار باستاني اين مجموعه و درياچه جوشان آن، روي صفحهاي سنگي و طبيعي قرار گرفته كه از رسوبات آب درياچه به وجود آمده است. قدمت اين منطقه از لحاظ سكونتگاه انساني به 3 هزار سال پيش باز مي گردد؛ و يكي از مهمترين آثار تاريخي كشور است كه به عنوان چهارمین اثر ایران در ميراث جهاني یونسکو به ثبت رسیده است.
اين مجموعه چه به لحاظ وجود آثار باستان شناختي و چه به لحاظ ارتباط با مدارك مكتوب تاريخي و اسطورهاي در شمال و غرب ايران كاملا منحصر به فرد است. هم اينك در اين مجموعه آثاري از اوايل دوره ساساني تا دوره ايلخانان مغول شناسايي شده، ليكن از آنجايي كه تاريخ نظري اين مجموعه به دوره هخامنشي و اشكاني مي رسد، بي ترديد در صورت ادامه حفاري، آثار مهمي از دوره هاي پيش از ساساني در اين محل كشف خواهد شد.
آبشار سنگان در شمال غرب روستایی به همین نام، حدود ۲۰ کیلومتری شمال غرب تهران و در دامنههای قله پهنهحصار قرار دارد
این آبشار ۲۵۷۵ متر از سطح دریا ارتفاع دارد و در شمال آن قله پهنه حصار واقع شده است.
روستای سنگان، روستایی کوهستانی و بسیار زیبا در مسیر جاده کن، شمال غربی تهران و کمی بالاتر از سولقان بوده و دارای امامزاده و آبشاری زیبا است. اوج شکوه و زیبایی آبشار سنگان در ماههای فروردین و اردیبهشت میباشد. این آبشار در زمستان نیز با یخ زدن شکلی بسیار بدیع و زیبا به خود میگیرد.
دره سنگان یکی از درههای پر آب منطقه میباشد. آبشار سنگاه همانگونه که از اسمش معلوم است، در یک منطقه سنگی قرار گرفته است. مسیر دسترسی به روستا و آبشار سنگان از طریق جاده کن در شمال غرب تهران میباشد. رفتن به این آبشار در تمام فصول سال زیباییهای خاص خود را دارد
برای تامین آب مورد نیاز، از چاههای موجود در ارگ استفاده میشده. آب پس از طی مسیر شیبداری از چاه یا آب انبار تا تنبوشه وسط حوض به صورت فواره ظاهر میشده و به آن زیبایی خاصی میبخشیده. تاکنون اشیاء مختلفی مانند سفالهای ساده و لعابدار، ظروف مربوط به دوره ایلخانی و صفوی، اشیاء فلزی و آلات جنگی و دو گوی فلزی مربوط به توپهای دوران صفویه، معروف به زنبورک یافت شدهاست.
در مورد این قلعه، مؤلف کتاب جغرافیای کرمان مینویسد:" قلعه بسیار محکم با حصنی مستحکم است. مرحوم امیر توپخانه مبارکه که به کرمان آمد آن بنا را به کلی منهدم و خراب کرد. و اکنون خرابهاست."
منبع:ویکی پدیا
سبک معماری بنا شیوه پارتی است.
بیشاپور به سال 266 میلادی و به دستور شاپور اول پادشاه ساسانی ساخته شدهاست. پس از پیروزی شاپور بر والرین امپراتور روم ، شاپور دستور داد در ناحیهای خوش آب و هوا بر سر راه تخت جمشید به تیسفون شهری بنا کنند. این جاده در زمان هخامنشیان، شهرهای تخت جمشید و استخر را به شوش وصل میکرد. شاپور نام خود را بر این شهر نهاد. معماری از اهالی سوریه قدیم به نام آپاسای (اپاسای) برای ساخت شهر تازه انتخاب شد
شهر بیشابور با روش مهندسی یونانیان که توسط هیپوداموس ابداع شده بود در زمینی مستطیل به گونهای طراحی شد که چهار دروازه و دو خیابان آن، یکدیگر را قطع میکردند. یکی از خیابانها در جهت شمال به جنوب و دیگری شرق به غرب است و هر کدام در انتها به یکی از دروازههای شهر منتهی میشدهاند. دروازه غربی، ورودی اصلی شهر بودهاست.
شهر بیشاپور از دو بخش اصلی تشکیل شدهاست:
بیشاپور توسط کوه، رودخانه، دیوارههای قلعه و خندق محافظت میشدهاست.
منبع:wikipedia.orgاین پست رو گذاشتم تا زمانی که از جاده ی هراز میخواید برید شمال توجه تون به این پل تاریخی والبته با ارزش جلب بشه
پل ورسک از شاهکارهای مهندسی زمان خویش به حساب می آمده است. این پل در زمان حکومت رضاشاه در ایران توسط آلمانیها و در طول جنگ جهانی دوم در شهرستان سوادکوه استان مازندران و به رهبری سرمهندس اتریشی خود یعنی والتر اینگر ساخته شد. این پل راه ارتباطی راه آهن سراسری شمال جنوب بوده که با شگفتی تمام و با ابزار آلات بسیار ساده مانند دینامیت و دریل دستی ساخته شده بود و در ساخت آن از هیچ سازه فلزی استفاده نشده است.[۱]
این پل در دوران جنگ جهانی دوم پل پیروزی نامیده میشد.
رضاشاه شخصاً برای افتتاح این پل به سوادکوه همان زادگاه خویش آمد و به دستور او سرمهندس اتریشی یعنی اینگر نیز موظف شد تا در هنگام عبور اولین قطار از روی پل زیر پل قرار گرفته تا در صورت تخریب این پل اولین شخص کشته شده از این حادثه خود او باشد.
کو در غم ایام نشیند دلتنگ می خور تو در آبگینه با ناله چنگ
حکیم عمر خیام نیشابوری مردی است که ایرانیان او را با رباعیاتش می شناسند. 18 ماه مه، روز بزرگداشت «عمر خيام» نيشابوری است.هر چند روز ملي بزرگداشت حکيم عمر خيام، در روز 27 ارديبهشت ماه است.
اروپاییان او را دانشمند می دانند.خیام کسی است که تقویم جلالی را تنظیم کرد. همان تقویمی که کنستانتین بر اساس آن تقویم مسیحیت را درست کرد. اما در ورای دانش والای خیام، عرفان از جنبه های اجتناب ناپذیر شخصیت این مرد است. اما همانطور که گفته اند:
آنکه را اسرار حق آموختند
مهر کردند ودهانش دوختند
گروه فرهنگ و ادب: شیخ محمود شبستری در مورد عطار بیتی چنین سروده است «مرا از شاعری خود عار ناید؛ که تا صد قرن چون عطار ناید»
25 فروردین ماه روز بزرگداشت شاعر بزرگ ایران زیرگنبد فیروزه خراسان رضوی است؛ مراسمی برای فرهنگ و ادب ایران و یادآوری نام مردی که مقاصد عرفاني اش را با كلامی ساده و بي پيرايه و خالي از هرگونه آرايش ابراز می کرد و به گفته بزرگان ادب «عطار نیشابوری» سرمشق مولوي و جامي بود. مراسم روز عطار با حضور انديشمندان و محققان علم و ادب و عرفان و حضور اساتید فرهنگ و ادب کشور مهدي محبتي استاد دانشگاه تهران، علي رواقي استاد دانشگاه و عضو فرهنگستان زبان و ادب پارسي، رضا اشرفزاده استاد دانشگاه فردوسي مشهد، بهجتالسادات حجازي استاد دانشگاه كرمان، محمدجواد مهدوي استاد دانشگاه فردوسي مشهد، جواد محقق نيشابوري استاد دانشگاه شهيد بهشتي مشهد و ديگر شخصيتها برگزار میشود.
عطار که از پرکارترین شاعران ایرانی است؛ بنا به نظر عارفان در زمینه عرفانی از مرتبهای بالا برخوردار بوده؛ چنانکه مولوی درباره او می سراید: هفت شهر عشق را عطار گشت؛ ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.
زندگي نامه شهيد سرلشكر خلبان عباس دوران
سرداري از سرداران اسلام ،سربازي از سربازان امام زمان (عج) و پاكبازي از ياران ابراهيم زمان: خميني (ره) بت شكن دوران، شهيد خلبان (عباس دوران).
خدايا چگونه مي توان با زباني قاصر اوصاف اين شهيد والامقام بود، شهيد كه سوخت تا ملتي نسوزد، رفت تا ايمان نرود، اسطوره شهادتي كه مرگ را به بازي گرفت و آن را مقهور خود ساخت.
سر لشكر خلبان شهيد عباس دوران در ۲۰ مهر ماه سال ۱۳۲۹ در شهرستان شيراز در يك خانواده مذهبي ديده به جهان گشود و پس از گذراندن دوران ابتدايي پاي به دبيرستان نهاد. در سال ۱۳۴۸ موفق به اخذ مدرك ديپلم طبيعي از دبيرستان سلطاني شيراز گرديد. و در همين سال به استخدام فرماندهي مركز آموزش هوايي در آمد. در سال ۱۳۴۹ به دانشكده خلباني نيروي هوايي راه يافت و پس از گذراندن دوران مقدماتي پرواز در ايران، در سال ۱۳۵۱ براي تكميل دوره خلباني به آمريكا رفت. او ابتدا در پايگاه «لكلند» دوره تكميلي زبان انگليسي را طي نمود و سپس در پايگاه «كلمبوس» در ايالت «مي سي سي پي» موفق به آموختن فن خلباني و پرواز با هواپيماهاي بونانزا، تي۴۱ – تي ۳۷ گرديد. در يكي از تمرينات ورزش اسكيت، متاسفانه در اثر برخورد با زمين پاي چپ او مصدوم شد و به مدت دو ماه از برنامه پروازي باز ماند. پس از بهبودي، دوباره آموزش خلباني را ادامه داد و پس از دريافت نشان خلباني در سال ۱۳۵۲ به ايران بازگشت و به عنوان خلبان هواپيمايي F4 ابتدا در پايگاه يكم شكاري و سپس در پايگاه سوم شكاري مشغول انجام وظيفه گرديد.
با شروع جنگ تحميلي سر از پا نشناخته به دفاع از كيان جمهوري اسلامي پرداخت و با ۱۰۳ سورتي پرواز جنگي در طول عمر كوتاه اما پر بارش، يكي از قهرمانان دفاع مقدس شناخته شد.
شهيد خلبان عباس دوران همواره به دوستان و همكارانش تاكيد مي كرد كه هرگز تن به ذلت نخواهد داد و اگر در حين پرواز مورد اصابت موشك دشمن قرار گيرد، هواپيماي سانحه ديده را بر سر دشمن زبون خواهد كوبيد و همان طور كه ديديم بر اين پيمان خويش صادقانه ايستاد و جان فدا كرد و مصداق آيه شريفه «من المومنين رجال صدقوا ما عدوا الله» شد.
شهيد عباس دوران در هفتم آذر ۱۳۵۹ در عمليات «مرواريد» حماسه اي بزرگ آفريد و به كمك شهيد خلبان حسين خلعتبري پنج فروند ناوچه عراقي را در حوالي اسكله «الاميه» و «البكر» منهدم ساخت و بقاياي آن را در به قعر آب هاب نيلگون خليج فارس فرستاد.
به گفته يكي از همرزمان خلبانش، در يكي از نبردهاي هوايي كه فرماندهي دو فروند هواپيما را به عهده داشت، به مصاف ۹ فروند از جنگنده هاي دشمن رفت و با ابتكار عمل و مهارتي خاص، يك فروند از هواپيماهاي دشمن را سرنگون و هشت فروند هواپيماي ديگر را مجبور به فرار از آسمان ميهن نمود.
خلبان شهيد عباس دوران همواره در عمليات جنگي پيش قراول بود و براي دفاع از ميهن اسلامي و حفظ و حراست آن لحظه اي آرام و قرار نداشت.
او سرانجام در سحر گاه روز ۳۰ تير ماه سال ۱۳۶۱ كه ليدري دسته پرواز را به عهده داشت، به قصد ضربه زدن به شبكه دفاعي و امنيتي نفوذ ناپذير مورد ادعاي صدام به پنج نفر از زبده ترين خلبان نيروي هوايي در حالي كه هنوز ستيغ آفتاب ندميده بود، با اراده اي پولادين به پالايشگاه «الدوره» يورش بردند و چندين تن بمب هواپيماهاي خود بر قلب دشمن حاكمان جنگ افروز عراق ريختند و پس از نمايش قدرت و شكستن ديوار صوتي در آسمان بغداد، هنگام بازگشت، هواپيماي ليدر مورد اصابت موشك دشمن واقع شد و شهيد دوران اگر چه اجازه ترك هواپيما را به همرزم خلبانش «ستوانيكم منصور كاظميان» در عقب كابين داد، اما خود به رغم اينكه مي توانست با استفاده از چتر نجات سالم فرود آيد، صاعقه وار خود و هواپيمايش بر متجاوزان كوبيد و بدين ترتيب مانع از برگزاري اجلاس سران غير متعهد ها به رياست صدام در بغداد شد.
پس از سالها انتظار در تيرماه ۱۳۸۱ بقاي پيكر شهيد دوران توسط كميته جستجوي مفقودين به ميهن منتقل شد و در پنجم مرداد ۱۳۸۱ طي مراسمي رسمي با حضور رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام، مسئولان كشوري و لشكري، خانواده شهيد و بستگان در ميدان صبحگاه ستاد نيروي هوايي، بر دوش همرزمان خلبانش تشييع شد. پيكر مطهر آن شهيد تيز پرواز سپس براي خاك سپاري با يك فروند هواپيماي سي ۱۳۰ به زادگاهش شيراز منتقل شد.
شهيد خلبان عباس دوران به هنگام شهادتد۳۲ سال داشت و امير رضا تنها يادگار اوست.
آسمان بهشت پهنه پروازش باد
شاید خیلی از ایرانیان و حتی خیلی از کسانی که مدعی تاریخ هستن و ادعا دارن که از تاریخ
چیزی سرشون میشه اصلا اسم فرمانده ساتی برزن رو نشنیده باشن و ندونن کی هست...او
از فرماندهان زمان داریوش سوم دوازدهمین و آخرین شاهنشاه هخامنشی ساتراپ (والی)
هرات است. او مردی متهور و دلاور و حادثه جو و از متحدین بسوس والی باختر (بلخ) بود
که از یک سو پنجه بخون داریوش آلود و از سوی دیگر بعد از تسلط اسکندر مقدونی بر ضد
مقدونیان قیام کرد و چند ماه در جنگ و گریز بود تا جان بر سر این کار نهاد. بسال در سومین
و آخرین جنگ دارا (داریوش) با اسکندر که در گوگمل (در نزدیک نینوای سابق و اربیل کنونی)
روی داد. ساتی برزن فرماندهی سپاهیان هراتی را داشت. بعد از شکست قطعی دارا و فرار
او بسوی مشرق عدهای از سرداران او به اشارت بسوس بر ضد او توطئهای چیدند و شاهنشاه
را بازداشتند. ساتی برزن نیز در این توطئه شرکت داشت و چون اسکندر بتعقیب آنان برخاست
و بنزدیکی آنان رسید ساتی برزن بهمراهی سرکردهٔ دیگری بنام برازانت زخمهای مهلکی به
دارا زدند و او را در حال نزع گذاشتند و با ۶۰۰ سوار گریختند. بروایت آریان و کنت کورث
مورخان یونانی سال بعد ساتی برزن در گرگان بحضور اسکندر رسید و اعلام اطاعت و
وفاداری کرد. اسکندر نیز او را بحکمرانی ایالت هرات که در دورهٔ سابق داشت مجدداً
منصوب کرد. ساتی برزن به هرات رفت و هنگام ورود اسکندر به آن ایالت به استقبال فاتح
مقدونی شتافت و شرط خدمت بجای آورد. اسکندر او را مورد لطف قرار داد و یکی از
سرکردگان خود را بنام اناکسیپ با ۴۰۰ کماندار سوار مأمور کرد که ولایت هرات را از آزار
سپاه مقدونی بهنگام عبور از آن سامان محافظت کنند، و خود برای سرکوبی بسوس سردستهٔ
کشندگان داریوش سوم که در باختر شوریده و خود را اردشیر شاه خوانده بود حرکت کرد. در
راه خبر رسید که ساتی برزن اناکسیپ و سواران او را کشته و هراتیها را شورانیده است و
آنان در پایتخت (کرسی) ولایت هرات که آرتاکوان (اردکان) نام داشت گرد آمدهاند. نقشهٔ ساتی
برزن این است که با بسوس همدست شود و بمحض اینکه اسکندر دور شد با تمام قوا متحداً به
مقدونیها حمله کنند. اسکندر نزدیک بود به بسوس برسد ولی تصمیم گرفت نخست کار ساتی
برزن را یکسره کند. قسمتی از لشکرش را در محل گذاشت و خود با پیادهنظام و سوارهنظام
سبک اسلحه تمام شب را به سوی هرات راند و به آرتاکوان رسید و بطور ناگهانی بر سر ساتی
برزن تاخت. ساتی برزن از سرعت حرکت اسکندر بوحشت افتاد، دو هزار سوار برداشت و
بباختر در پناه بسوس گریخت و باقی سپاهیان او در شهر آرتاکوان که مستحکم شده بود آمادهٔ
جنگ ایستادند، کسانی هم که توانائی جنگیدن نداشتند بکوهی پناه بردند. اسکندر سرداری را
مأمور محاصرهٔ پناهندگان کوه کرد و خود بتعقیب ساتی برزن پرداخت و چون شنید او بسیار
دور است و رسیدن به او آسان نیست برگشت تا کار پناهندگان را یکسره کند. بخت با اسکندر
یاوری کرد و بعلت آتش گرفتن جنگلی که کوه را پوشانیده بود، کار بر پناهندگان سخت شد.
گروهی سوختند و گروهی گریختند و گروهی بزنجیر کشیده شدند. آنگاه اسکندر آرتاکوان را
گشود و آرزاسس نامی را بجای ساتی برزن والی آنجا کرد، و خود بسوی سیستان شتافت. و
پس از تمشیت امور آنجا بهطرف مردم آریاسب که در حوالی گودرزه یا جنوب شرقی سیستان
میزیستند راند. پنج روز پس از ورود بدان جای شنید که ساتی برزن با دو هزار سوار بهرات
آمده است، بر اثر این خبر سپاهی مرکب از شش هزار پیادهٔ یونانی و ۶۰۰ سوار بسرداری
کارانوس واریگیوس و بمعاونت ارته باذ و آندرونیکوس بدانجا فرستاد و خود ۶۰ روز در
کشور آریاسپها برای تمشیت امور آنجا ماند. و نیز به فراتافرن والی پارت فرمان داد که به آنان
بپیوندد. در نبردی که میان یونانیان و سپاه ساتیبرزن درگرفت ایرانیان دلیریها کردند. ولی
اریگیوس ضربتی بصورت ساتیبرزن زد و او را بزمین افکند و تزلزل در سپاه هرات افتاد.
سرانجام ساتیبرزن بر زمین افتاد و اریگیوس اسلحه و لباس او را بعلامت پیروزی به باختر
نزد فاتح مقدونی برد.
سال ۱۳۴۸ شاه ایران محمد رضا پهلوی درمسکو مهمان شوروی می باشد. ناگهان
به ستاد ارتش ایران و دولت خبر میرسد ارتش عراق به ۳ جزیره
ایرانی تنب بزرگ ،کوچک و ابو موسی و همچنین به قسمتهای دیگر نواحی مرزی
کشورمان تهاجم آورده است.
جلسه بین بزرگان ارتش و دولت برگزار می شود نخست وزیر وقت هویدا میگوید:
حالا که با شاه نتوانستیم تماس بگیریم و شاه تشریف ندارند و ما هم
نظامی نیستیم ستاد ارتش خود تصمیم بگیرد. رئیس ستاد ارتش تیمسار ارتشبد
بهرام آریانا است . ایشان نظر می دهند وقت دفاع از میهن و جوابی سنگین به
دشمن متجاوز است ، صدام باید بداند دست به عملی بسیار احمقانه زده است
چون ایرانی نمیایستاد او بیاید هر کاری دلش میخواهد بکند این ایران کنونی ما
ایران ۱۳۰۰ سال پیش نیست ؛(وحمله ایران به عراق )
واحدهای ارتش ایران مانند سیلاب وارد عراق شده و هرمقاومتی را از بین می برند
به زودی ظرف ۱ روز بصره شهر دوم و استراتژیک عراق فتح می شود ! هدف بعدی
مستقیما بغداد است زره پوشها ، تانکها ، کماندوها و سربازان دلیر ایران زمین با
سرعتی برق آسا و باور نکردنی در راه بغداد هستند پشتیبانی نیروی هوایی
شگفت آور است درمدّت کوتاهی نیروی دریایی و تمام جان بر کفان ارتش ایران وارد
عمل می شوند. با نظمی شگرف با قدرتی چون شیر پایتخت دشمن نگون بخت را
در مد نظر دارند.
در بغداد افسانه ای وجود داشت که دیوار دفاعی هوایی بغداد همان است که در
مسکو هست اگر هر غریبه ای به هر صورت وارد آسمان بغداد شود در بیرون این
دیوار نابود میگردد!
ارتشبد محمد خاتم فرمانده نیروی هوایی ایران بی شک از برترین
خلبانان عصر خویش است ( اجرای نمایش هوایی او و گذر از زیر پلی که شاه ایران
و مهمانان خارجی او بر روی آن پل نشسته بودند زبان زد تمام مردان آن دهه ها
است ) ایشان در حرکتی استثنائی با عده ای دیگر به این افسانه پایان می دهند
آنها دیوار دفاعی شهر بغداد را می شکنند وارد بغداد شده تولید وحشتی عظیم
می کنند. خاتم شخصاً هواپیمای فانتوم خود را برده در فرودگاه بغداد مینشیند و
دوباره اوج گرفته بلند می شود .(این حرکت خاتم دراصطلاح نظامی تاچ کردن نامیده
می شود و بدترین اهانت به یک نیروی هوایی است . انگار تو بروی در حال جنگ از
صف محافظان صدام رد شوی و خودت را بالای سرش برسانی و چاقویت را درکنار
رختخوابش بکوبی و بنویسی صدام برای من راحت تر بود جای این زمین سخت
دشنه به سینه نرم تو بزنم )
شاه با آریانا و دولت تماس می گیرد. ایشان بسیار آشفته بودند و به آریانا فرمودند:
به زودی تو را در تهران می بینم !!
جواب آریانا به شاه چنین بود:ا ۲۴ ساعت دیگر تشریف بیاورید بغداد
با هم ناهار خواهیم خورد .جزایر سه گانه ایران:ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک
در ساعت ۶:۱۵ بامداد روز ۹ آذر ۱۳۵۰ شمسی (۳۰ نوامبر ۱۹۷۱ میلادی) یک روز
قبل از ترک قوای انگلیسی ازخلیج فارس، یگانهای نیروی دریایی ایران درسه جزیره
تنگه هرمز (تنب بزرگ، تنب کوچک و اوبوموسی) پیاده شدند وبا بازگرداندن آنها به
آغوش میهن، به دوران استعماری هشتاد ساله قوای انگلیسی بر این جزایر پایان
دادند. اولین پرچم ایران پس از گذشت کمتر از ۳۵ دقیقه از آغاز عملیات بر اولین
جزیره افراشته شد و در راس ساعت ۸ در هر سه جزیره ، پرچم ایران همراه با
شلیک ۲۱ گلوله توپ برافراشته گردید.
ای یارِ من، ای یارِ من، ای یارِ بیزنهارِ من
ای دلبر و دلدارِ من، ای محرم و غمخوارِ من
ای در زمین ما را قمر، ای نیم شب ما را سحر
ای در خطر ما را سپر، ای ابرِ شکّربارِ من
خوش می روی در جانِ من، خوش می کنی درمانِ من
ای دین و ای ایمانِ من، ای بحرِ گوهردار من
ای شبروان را مشعله، ای بیدلان را سلسله
ای قبلۀ هر قافله، ای قافله سالارِ من
هم رهزنی هم رهبری، هم ماهی و هم مشتری
هم این سری هم آن سَری، هم گنج و استظهارِ من
چون یوسف پیغُمبری، آیی که خواهم مشتری
تا آتشی اندرزنی در مصر و در بازارِ من
هم موسیی بر طورِ من، عیسیِّ هر رنجورِ من
هم نورِ نورِ نورِ من، هم احمدِ مختارِ من
هم مونسِ زندانِ من، هم دولتِ خندانِ من
والله که صد چندانِ من، بگذشته از بسیارِ من
گویی مرا: «برجه، بگو» گویم: «چه گویم پیشِ تو؟»
گویی: «بیا، حجّت مجو، ای بندۀ طرّارِ من»
گویم که «گنجی شایگان» گوید: «بلی، نی رایگان
جان خواهم وانگه چه جان!» گویم: «سبک کن بارِ من»
گر گنج خواهی سر بنه، ور عشق خواهی جان بده
در صف درآ، واپس مَجِه، ای حیدرِ کرّارِ من
***مولانا ***
بیا به بزم وطن شور و عشق بر پاکن .................. سبوی غم بشکن می به جام مینا کن
شراب پاک مغان نوش و در کمال ادب .................. دو جرعه نیز نثار ره اهورا کن
سرود پاکی و نیکی به گوش یار بخوان .................. و در بلوغ خرد، یادی از اوستا کن
بیا و زند بخوان تا سپیده با زرتشت .................. شکوه جلوهی خورشید را تماشا کن
بگو که نیک بیندیش و نیک کن گفتار .................. چو نیک شد همه کردار، شکر مزدا کن
بگو که ملت ما سرفراز تاریخ است .................. و دشمنان وطن را خفیف و رسوا کن
پیام عز و شرف را بخوان ز شهنامه .................. و رمز و راز شرفنامه را هویدا کن
نبسته دست ترا فتنههای چرخ بلند .................. مقام خویش در اوج حماسه پیدا کن
بیا و پهنهی این خطهی خدایی را .................. برای جشن خرد پیشگان مهیا کن
اگرچه گوش ستم از چرا گریزان است .................. بیا تمام سخن را چرا و آیا کن
چرا ز خون سیاوش برآمده ضحاک؟ .................. بیا به علم و خرد حل این معما کن
تو قطرهای و منم قطره و وطن دریا .................. بیا و قطرهی جان را نثار دریا کن
به شوق دیدن فردای عشق و آزادی .................. به نور دانش امروز ، فکر فردا کن
امید « میچکد از ابر « اتحاد » بیا .................. و بوستان وطن را دوباره احیا کن